۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

از جاه تا چاه

يکی از وزرا سنگی بر سر نيکوکاری زد. مرد صالح که قدرت تلافی نداشت، سنگ را برداشت، در جيب نهاد، راهش را کشيد و رفت.
مدتی گذشت تا وزير به دلايلی مغضوب شد. شاه فرمان داد او را در سياهچالی زنداني کنند. مرد نيکوکار که منتظر چنين فرصتی بود، همان سنگ را برداشت، بر فراز چاه آمد و بر سر وزير معزول کوبيد.
وزير گفت تو کيستی و اين چه بود که بر سر من زدی؟
مرد گفت: من آن کسم که فلان روز سنگ بر سر من زدی و اين نيز همان سنگ است.
گفت: اين چندين وقت کجا بودی؟
گفت: پيش از اين از جاهت می‏ترسيدم، اکنون در چاهت ديدم.

ناسزايی را که بينی بخت يار *** عاقلان تسليم کردند اختيار

باش تا دستش ببندد روزگار *** پس به کام دوستان مغزش برآر

منبع: برگرفته از گلستان سعدی

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

فرهنگ مردم هزاره: چند ضرب المثل هزارگی

خربوزه از خربوزه رنگ بال مونَه: خربزه از خربزه رنگ می‏گیرد.

کار کو دَاَندازَه، که از دست و پای نَندازَه: کار را با قاعده انجام بده، تا از دست و پا نیفتی.

ازره روزی از سنگ پیدا مونه: هزاره روزی خود را از سنگ پیدا می‏کند (حکایت از سخت کوشی هزاره‏ها).

تنگ آمد، دَ جنگ آمد: چون عرصه بر او تنگ شد (کارد به استخوان رسید)، ناگزیر کمر به جنگ بست.

آو طرف آوریز خو موره: آب به طرف آبریز خود می‏رود.

پیل هر چی مردنی بَشَه، دَ شکمشی یک زانو آوه: فیل هر چقدر هم مردنی باشد، در شکمش یک زانو آب موجود است.

شیشه که میده شد، تیزتر موشه: شیشه که شکسته شد، تیزتر می‏شود.

دیر آیه، درست آیه: دیر آید، درست آید.

منبع:
هزاره‏های افغانستان - نویسنده: دکتر سید عسکر موسوی

چند ضرب المثل بلوچی

برخی ضرب المثل‏ها که در گویش بلوچی جنوبی (مکرانی) رواج دارد، به شرح زیر است:

مرد په نام مریت، نامرد په نان: جوانمرد برای نام خود می‏میرد و ناجوانمرد برای نان.

شال آپوش، شاآنه شموش: کهن جامه خویش پیراستن به از جامه عاریت خواستن.

جوهر بلوچ آغیرتینت (گویش سراوانی): اصل بلوچ، غیرت و همت است.

کورچلین همراهان قلاتی پهرمبند (گویش ایرانشهری و چابهاری): با دوستان بی عقل و بد، قلعه فخر درست مکن!

دروگ په مردآ عیبنت: دروغ برای مرد عیب است.

مردآ سر بروت و قول مروت: سر انسان برود، قولش نرود.

مردی سر روت گولیه نروت (گویش سراوانی): سر انسان مرد برود و قولش نرود.

منبع:
بلوچستان و تمدن دیرینه آن - ایرج افشار (سیستانی)

زبان مردم بلوچ: زبان بلوچی

مهمترین زبان جنوب شرقی ایران، زبان بلوچی (Balochi Language) است. زبان بلوچی از گروه زبان‏های ایرانی است (گروه زبان‏های ایرانی خود از گروه زبان‏های هند و ایرانی و گروه زبان‏های هند و ایرانی از گروه اصلی و بزرگ زبان‏های هند و اروپایی هستند). زبان بلوچی از جهت ساختار قدیمی و دست نخورده بسیاری از لغات این زبان، یکی از مهمترین زبان‏های ایرانی است.

زبان بلوچی با زبان و تلفظ پهلوی اشکانی و پهلوی اوایل ساسانی ارتباط نزدیکی دارد. زیرا که بر اثر سختی رفت و آمد در تمام قرون گذشته و عدم آمیختگی و آمیختگی کم با دیگر زبان‏ها، گویش‏ها و لهجه‏ها، صورت اصلی کلمات و لغات اصیل را نگاه داشته است. مثلاً در زبان بلوچی واژه «روچ» که در فارسی قدیم به صورت «رز» (Roz) و در فارسی امروز «روز» (Ruz) تلفظ می‏شود، نسبت به «رئوچه» (Raucha) در متون باستان فقط اندکی تغییر یافته است و نیز در زبان بلوچی واژه «بندک» یا «بندگ» به معنی الزامی با واژه «بندکه» به معنی بنده و نوک در پارسی باستان مشابه است. همچنین در زبان بلوچی واژه «کپته» (Kapta) به معنی افتاده، در پارسی میانه به صورت کلمه مستعار «کفت» (Kaft) شناخته شده است (کلمه فوق در فارسی جدید مورد استفاده نیست و کاربردی ندارد). این واژگانی که به عنوان نمونه ذکر شدند، نشان می‏دهند که زبان بلوچی تا چه حد در مقابل تغییرات صوتی و ساختاری مقاومت کرده است.

زبان بلوچی به دو شعبه زیر تقسیم شده است:
الف- بلوچی شمالی (سرحدی)
ب- بلوچی جنوبی (مکرانی یا مکورانی)

بلوچی شمالی شامل نواحی زاهدان، خاش و سیستان است و بلوچی جنوبی شامل نواحی ایرانشهر، سراوان و چابهار است. بلوچی شمالی و بلوچی جنوبی از نظر تلفظ بیشتر لغات با یکدیگر متفاوت هستند. حتی در خود این دو شعبه (شاخه) تلفظ بعضی از کلمات از یک شهر و ناحیه با شهر و ناحیه دیگر متفاوت است. یعنی به طور کلی بلوچی شامل تنوع زیادی در لهجه‏های خود از شمال تا جنوب ناحیه بلوچستان است. اما تمام این لهجه‏ها برای متکلمین زبان بلوچی قابل تشخیص است. چون ریشه و اصل همه این لهجه‏ها یک زبان واحد است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جهت مقایسه زبان بلوچی با زبان فارسی، چند واژه بلوچی و معادل فارسی آنها به عنوان نمونه بیان می‏شود:

بلوچی (تلفظ) - معادل و مترادف فارسی:

روک (ravak) - رفتن
نندک (nandak) - نشستن
رسک (rasak) - رسیدن
کپک (kapak) - افتادن
زانک (zanak) - داشتن
گوشک (gushak) - سخن گفتن
باندا (banda) - فردا
کشک (koshak) - کفش
اپس (aps) - اسب
گد (gad) - میش کوهی
پس (pas) - پدر
مس (mas) - مادر
زهک (zehak) - بچه
براس (beras) - برادر
دپ (dap) - دهان
پاچ (pach) - باز، باز کردن
گنوک (ganuk) - دیوانه
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 در پایان باید گفت که زبان بلوچی از نظر اهمیت زبان شناسی، شناختن ریشه‏های بسیاری از واژه‏ها و سابقه برخی اصطلاحات رایج در زبان فارسی، مطالعه و شناخت خانواده و گروه زبان‏های ایرانی از منابع مهم زبانی و فرهنگی ایران است.

منبع:
بلوچستان و تمدن دیرینه آن - ایرج افشار (با کمی ویرایش و تصحیح)



-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع و مقالات پیشنهادی برای مطالعه بیشتر (انگلیسی):
1- زبان بلوچی/Balochi Language
2- زبان‏های ایرانی/Iranian Languages
3- زبان‏های هند و ایرانی/Indo-Iranian Languages
4- زبان‏های هند و اروپایی/Indo-European Languages



۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

چرا خران مرا به کار گرفته‏ای؟!

طلحک درازگوشی چند داشت. روزی سلطان محمود گفت: درازگوشان او را به کار بگيرند تا او چه خواهد گفت.
طلحک با ناراحتی پيش سلطان آمد تا شکايت کند. سلطان فرمود: او را راه ندهند.
طلحک به زير دريچه‏ای رفت که سلطان نشسته بود و فرياد کرد.
سلطان گفت: او را بگوييد که امروز بار (به حضور پذيرفتن مردم توسط شاه/ملاقات با شاه) نيست.
طلحک گفت: ای نادان! اگر امروز بار نيست، پس چرا خران مرا به کار گرفته‏ای؟!

منبع:
کليات عبيد زاکانی

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

پشته پياز

يکي در باغ خود رفت. دزدی را ديد که پشته‏ای پياز جمع کرده و بسته بود. گفت: در اين باغ چه کار داری؟
گفت: بر راه می‏گذشتم، ناگاه باد مرا در باغ انداخت.
گفت چرا پياز برکندی؟
گفت: باد مرا می‏ربود، دست در پيازها می‏زدم و آن‏ها از زمين بيرون می‏آمدند.
گفت: چرا پيازها بسته بندی شده؟
گفت: وا... من هم در همين فکر بودم که تو آمدی!

منبع:
کليات عبيد زاکانی