از بهر روز عيد، سلطان محمود خلعت هرکس تعيين میکرد. چون به طلحک رسيد، گفت: «پالانی بياوريد و به او دهند». چنان کردند.
چون مردم خلعت پوشيدند، طلحک آن پالان به دوش گرفت و به مجلس سلطان آمد، گفت: «ای بزرگان! عنايت سلطان از اينجا در حق بنده معلوم کنيد که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن، اما به من لباس خاص خود را داد».
منبع:
کلیات عبید زاکانی
چون مردم خلعت پوشيدند، طلحک آن پالان به دوش گرفت و به مجلس سلطان آمد، گفت: «ای بزرگان! عنايت سلطان از اينجا در حق بنده معلوم کنيد که شما همه را خلعت از خزانه فرمود دادن، اما به من لباس خاص خود را داد».
منبع:
کلیات عبید زاکانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر