۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

ستایش کار و پیشه آموزی: ملوک عجم

در تاریخ ملوک عجم، مسطور است که در آن وقت که گشتاسب از مستقر عز خویش بیفتاد - و آن قصه‌ای غریب است در تاریخ ملوک هم در این کتاب مذکور است - چون به روم رسید، در قسطنطنیه رفت و از دنیا هیچ نداشت و همت بلندش بار نمی‌داد که دست سؤال پیش کسی دراز کند. مگر اتفاق چنان افتاده بود که در ایام صبا در خانه پدر خود آهنگری را دیده بود که کارد و تیغ و رکاب‌ها کردی. و به هر وقت بیامدی و بر سر ایشان بنشستی و در نظر آوردی و در طالع او این صنعت افتاده بود. چون درماند، به نزدیک آهنگری رفت و گفت: من این صنعت دانم. او را به مزد گرفتند و از آن صنعت قوت روز حاصل می‌کرد و به کسی محتاج نبود. و چون به وطن خود باز آمد و بر تخت شاهی بنشست، مثال داد تا جمله محتشمان فرزند خود را حرفت آموزند. و این رسم در عجم منتشر شد و هیچ محتشم نبودی که پیشه ندانستی؛ اگر چه بدان محتاج نبودی. چنانکه گفته‌اند: الحرفة امان من الفقر.

پیشه آموز ای پسر که تو را *** پیشه باشد امان ز درویشی

منبع:
جوامع الحکایات

1 نظرات:

Unknown گفت...

سپاس دوست خردپیشه، بافومه گرامی

بسیار زیبا بود، که "هیچ محتشم نبودی که پیشه ندانستی"، که اگر اینچنین بود، این روزها کسانی بر سر کار نبودند که تنها پیشه آنها چپاول و در خانه نشستن و پول مفت گرفتن است.
-
گفتن من اینجا و زیر این گفتار زیبا، کمی ناپختگی و خودخواهی است، اما به فرموده آمدم.
-
گویند پیشه از واژه پهلوی پیشَگ است، چنان که بابک خرمدین در پاسخ به افشین بودلف (که بیهقی بگونه ای رندانه او را "سگ ناخويشتن شناس نيم‌کافر بوالحسن افشين" میخواند) خود را بابک راد پیشه یا "راد پَيشَگ پاپَكَ" میخواند.
*
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد :
هم از پیشه ها آن گزین کاندر اوی
ز نامش نگردد نهان آبروی
*
صلاح بنده آن است که به پیشه ی دبیری خویش مشغول باشد و چشم دارد که وی را از دیگر سخنان عفو کرده آید. (تاریخ بیهقی )
*
مولانا :
اختیاری کرده ای تو پیشه ای
کاختیاری دارم و اندیشه ای
*
شاد باشی و چون همیشه اندیشه پیشه