۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

شاعر و خواجه بخیل: بدان امید که بمیری و مرثیه‌ات نیز بگویم!

شاعری در مدح خواجه‌ای بخیل قصیده‌ای بگفت و برو خواند؛ هیچ صله نداد. یک هفته صبر کرد و اثری ظاهر نشد. قطعه تقاضایی بگفت و بگذرانید. خواجه التفات ننمود. بعد از چند روز هجو کرد، خواجه خود را به آن نیاورد. شاعر بیامد و بر در خانه او مربع بنشست. خواجه بیرون آمد و او را دید که به فراغت نشسته است. گفت: «ای مبرم بی حیا، مدح گفتی هیچت ندادم، قطعه تقاضا آوردی پروا نکردم، هجو کردی، خود را به آن نیاوردم، دیگر به چه امید اینجا نشسته‌ای؟»
شاعر گفت: «بدان امید که بمیری و مرثیه‌ات نیز بگویم!»
خواجه بخندید و او را صله نیکو بخشید.

منبع:
لطایف الطوایف - اثر: فخرالدین علی صفی

0 نظرات: